_.وتوگستاخ پرچانه ی پرخور..وتوشیرپاک خورده ای که نه قتل میکنی نه دزدی نه زنا چونکه میترسی. تمام فضایل شما زاده ی ترس است.
وتوخر احمق که زیربار کتک پشتت تا میشود باوجود تشنگی, گرسنگی ,سرما و شلاق راهت را ادامه بده.شما با خرحمالی و بدون توجه به عزت نفس ته بشقاب را لیس میزنید.تمام فضایل شما زاده ی ترس است.و تو آب زیرکاه از کنام شیر و از کنام یهوه فاصله بگیر و وارد مشو!
وتوگوسفند معصوم بع بع کن و پشت سر خدایی بیفت که میخواهد تو را بخورد.
و تو نوه ی یعقوب چاخان دوره گرد که خدا را خرده خرده میفروشی و درخم خانه ات از بس شراب به ناف مردم میبندی تا مست شوند وضمن شل کردن سر کیسه راز دل خود را برایت بگویند.ای رذل ترین آدمها..
و تو زاهد خبیث متعصب لجوج به صورت خود تماشا میکنی و خدایی میسازی که خبیث و متعصب و لجوج است.آنگاه در پیشگاه او به خاک می افتی و سجده اش میکنی چون شبیه خودت است.
و تو که روح فتاتاپذیرت مغازه ی صرافی باز کرده در آستانه در می نشینی, دستت را داخل کیسه میکنی و به فقرا صدقه میدهی و به خدا غرض که اینقدر زکات به فلان شخص در فلان روز بهمان ساعت دادم و در وصیت نامه ات مینویسی که دفتر حسابت را هم داخل تابوت بگذارند تا در پیشگاه خدا بازش کنی...
وتو کذاب متلگو تمام فرامین خدا را زیر پا میگذاری قتل میکنی,مرتکب دزدی و زنا میشوی ,بعد گریه سر میدهی یه سینه ات میزنی گیتارت را برمیداری و گناهانت را تبدیل به آهنگ میکنی.ای شیطان شریر تو خوب میدانی که خداوند نوازندگان را عفو میکند گو هرغلطی که کرده باشند که خدا کشته ی یک آهنگ است.
آخرین وسوسه ی مسیح
نوشته نیکوس کازانتزاکیس(فصل اول)