_چه خبر؟
_هدا صابر اعتصاب غذا کرد , مرد.
_چه اعتصاب غذای جدی ای!زن بود؟
_نه مرد بود.
_چرا اسمش هداس پس؟!!!
هیچ چی نمیشه گفت حتی گریه هم نمیشه کرد.
شاید که ما از آستانه ی خشم و نفرت وبهت و حیرت گذشته ایم آنقدر که دیگر هیچ سبعیتی ما را متعجب نمی کند.
شاید که ما از آستانه ی خشم و نفرت وبهت و حیرت گذشته ایم آنقدر که دیگر هیچ سبعیتی ما را متعجب نمی کند.
توضیحات :
پیرمردی مرد . دخترش که مادر بود در تشییع جنازه ی پدر کشته شد ; وقتی عکس پدر را وحشیانه ازو می گیرند و لگد حواله اش می کنند ایست قلبی میکند از وحشیگری عده ای ,شبانه دفنش می کنند و 3 کَس در زندان خبردار می شوند ,خبر را تاب نمی اورند اعتصاب غذا می کنند. دیروز یکی از آن 3 نفر مرد.
پیرمردی مرد . دخترش که مادر بود در تشییع جنازه ی پدر کشته شد ; وقتی عکس پدر را وحشیانه ازو می گیرند و لگد حواله اش می کنند ایست قلبی میکند از وحشیگری عده ای ,شبانه دفنش می کنند و 3 کَس در زندان خبردار می شوند ,خبر را تاب نمی اورند اعتصاب غذا می کنند. دیروز یکی از آن 3 نفر مرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر