چهارشنبه، دی ۱

از فاکیسم تا عشق

می خواهم از آقای "ح" بنویسم.وتو چه میدانی که آقای ح کیست؟اما من میدانم!

او کسی است که ما با هم فلفسه ی از مدت های پیش ابداع شده ی فاکیسم را دوباره ابداع نمودیم و بسی ذوق نمودیم و اساس آن را مبتنی بر 3 اصل اساسی گماشتیم و اصل اول آن این بود که در مکتب فاکیسم هر به فاک رونده ای  یک فاکر است که جزاین ادامه زیست در این دنیای فاکی میسر نیست و اصل دومش هم یادم نیست و اما اصل سومش براین بود که در این مکتب جنسیت مهم نیست مهم نیست و مهم نیست با تاکید! که زن ومرد ندارد وهمه یکسان درین زندگی به فاک میرویم و ایرانی جماعت بیشتر البته!تازگیها هم هدفمند حتی.
قرار بر این شد که عضو گیری کنیم و تشکیلات منظمی به راه اندازیم وحزب و دسته وجنبشی و چیزی اما زد وعاشق شدیم هیچ غلطی هم در این باب نکردیم.

ازموضوع پرت نشویم داشتم از آقای ح میگفتم.وتو هیچ میدانی او کیست؟ او اصلن مثل من نیست.آقای ح خیلی هنرمند است.
3تار می زند...عود هم حتی.
اشکم در آمد وقتی برای اولین بار طی یکی از کنسرتهایشان روی سن دیدمش, بسکه من فیلمم از نوع هندیش!و بسکه او نفهم بود هیچ حالیش نبود که زخمه را بر عود نه!بر دل من میزند...
جوری که در پایان مراسم رفتم در گوشش گفتم دلم میخواست به بغلت میکشیدم آنجا در ملا عام.و فکر میکنم به طرز فجیعی تابلو بودم در آن لحظه که مادر بانی مراسم که میشود دختر همسایه بغل دستی ما,مارا دید و پس فردایش جلوی مادرمان به طور کاملا غیر مستقیم کاملا زد توی رویمان این قضیه را. البته مادرمان نفهمید, بسکه خدا با ماست.

آقای ح عادت های تخمی زیادی دارد.این قشر هنرمند همه اشان همین طورند, من میدانم! مثلا خوشش می آید جلوی من حرف های بد بد بزند,منم لبخندهای مسخره تحویل بدهم. او هم زیر چشمی نگاه کند و غش غش در دلش به این حالت من بخندد. البته من هم جواب میدهم نه که جواب ندهم که کم پررو نیستم, اما خب از روی شرم کم می آورم گاها و آدم می سوزد خب!

آن ابتدای آشنایی که من و آقای ح هنوز دانشگاه میرفتیم و او ترم 11 بود و من ترم  9خیلی باحال بود.فیلم فارسی ای بازی میکردیم که بیا و ببین.از دومتری هم رد میشدیم و زیر چشمی بهم نگاه میکردیم و نگاهمان را میدزیدم و لبخندی هم میزدیم یا با لب هایمان یا با چشمهایمان و دیگر هیچ.انگار که هیچ کدام هیچ شتری ندیده باشیم .ما  آن موقع ها خیلی شرم و حیا داشتیم خب.
ال آن خیلی وقت از آن موقع ها گذشته است.

پایان قسمت اول

شنبه، آذر ۲۰

دو تا بود ن 15 سالشون نشده بود...

من دختر آرومیم!کم صدام بلند میشه و به ندرت حرکت های خشونت آمیز فیزیکی انجام میدم آخرین باری که یک حرکت خشن انجام دادم  فکر میکنم پارسال بود تو یه دعوا با خواهرم دمپایی که پام بود درآوردم و پرت کردم طرفش که البته به هدف نخورد!
دو هقته ی قبل ماجراهایی پیش اومد( که البته قبلا هم پیش اومده بود) که داره این عقیده ی منو مبنی بر پرهیز از خشونت در برابر رفتار خشن تغییر میده!همیشه وحشیگری و خشونت رو نمیشه با آرامش ونجابت مغلوب کرد!خشونت علیه خشونت!
فکر کن! بشمار! تا حالا چند بار توی خیابون متلک بهت گفتن؟ تاحالا چند بار دستی دراز شده تا به تنت بخوره؟به اندام زنانت
چه حسی داشتی؟
برمیگردیم داد میزنیم فحش میدیم و طرف با خنده کثیف و نگاه کثیفترش در میره !من  ورژنم آرومتره, نمیتونم خیلی داد بزنم,فحش بدم.. سیستم حرکتیم مختل میشه ,دهنم قفل میشه, بغض میکنم.
باید این رویه رو تغییر داد.من باید تو باید!
جواب لمس بدنی تو خیابون  خوابوندن تو  نقاط بحرانی ِ دردآور طرف ِ!
جواب خشونت کلامی از نوع متلک هم خوابوندن تو دهن طرفه!چه  با مشت چه با کیف!اگر هم قدت نرسید بخوابون تو همون نقاط بحرانی ِ درد, به هر حال دم دست ترِ!
باور کن اگر هرکدوم از ما که مورد خشونت جنسی چه نوع کلامی چه نوع فیزیکیش قرار میگیریم  این کارو کنیم,هرزه های نرینه ی هیز ی که تو خیابون در پوشش مردای محترم حرکت میکنن جرات نمیکنن جز با احترام از کنار مون رد شن!

فکر نکن!ما هیچوقت نمیفهمیم این اجناس مذکری که از مردی فقط آلت نرینگیش رو حمل میکنن  با لمس دو دهم ثانیه ای من و تو به چی میرسن.شاید تو این حکومت اسلامی سکس ممنوع این عمل به اندازه ی یک آمیزش کامل ارضا کننده است براشون!!بی شک موجودات ضعیف احمقین.