می خواهم از آقای "ح" بنویسم.وتو چه میدانی که آقای ح کیست؟اما من میدانم!
او کسی است که ما با هم فلفسه ی از مدت های پیش ابداع شده ی فاکیسم را دوباره ابداع نمودیم و بسی ذوق نمودیم و اساس آن را مبتنی بر 3 اصل اساسی گماشتیم و اصل اول آن این بود که در مکتب فاکیسم هر به فاک رونده ای یک فاکر است که جزاین ادامه زیست در این دنیای فاکی میسر نیست و اصل دومش هم یادم نیست و اما اصل سومش براین بود که در این مکتب جنسیت مهم نیست مهم نیست و مهم نیست با تاکید! که زن ومرد ندارد وهمه یکسان درین زندگی به فاک میرویم و ایرانی جماعت بیشتر البته!تازگیها هم هدفمند حتی.
قرار بر این شد که عضو گیری کنیم و تشکیلات منظمی به راه اندازیم وحزب و دسته وجنبشی و چیزی اما زد وعاشق شدیم هیچ غلطی هم در این باب نکردیم.
ازموضوع پرت نشویم داشتم از آقای ح میگفتم.وتو هیچ میدانی او کیست؟ او اصلن مثل من نیست.آقای ح خیلی هنرمند است.
3تار می زند...عود هم حتی.
اشکم در آمد وقتی برای اولین بار طی یکی از کنسرتهایشان روی سن دیدمش, بسکه من فیلمم از نوع هندیش!و بسکه او نفهم بود هیچ حالیش نبود که زخمه را بر عود نه!بر دل من میزند...
جوری که در پایان مراسم رفتم در گوشش گفتم دلم میخواست به بغلت میکشیدم آنجا در ملا عام.و فکر میکنم به طرز فجیعی تابلو بودم در آن لحظه که مادر بانی مراسم که میشود دختر همسایه بغل دستی ما,مارا دید و پس فردایش جلوی مادرمان به طور کاملا غیر مستقیم کاملا زد توی رویمان این قضیه را. البته مادرمان نفهمید, بسکه خدا با ماست.
آقای ح عادت های تخمی زیادی دارد.این قشر هنرمند همه اشان همین طورند, من میدانم! مثلا خوشش می آید جلوی من حرف های بد بد بزند,منم لبخندهای مسخره تحویل بدهم. او هم زیر چشمی نگاه کند و غش غش در دلش به این حالت من بخندد. البته من هم جواب میدهم نه که جواب ندهم که کم پررو نیستم, اما خب از روی شرم کم می آورم گاها و آدم می سوزد خب!
آن ابتدای آشنایی که من و آقای ح هنوز دانشگاه میرفتیم و او ترم 11 بود و من ترم 9خیلی باحال بود.فیلم فارسی ای بازی میکردیم که بیا و ببین.از دومتری هم رد میشدیم و زیر چشمی بهم نگاه میکردیم و نگاهمان را میدزیدم و لبخندی هم میزدیم یا با لب هایمان یا با چشمهایمان و دیگر هیچ.انگار که هیچ کدام هیچ شتری ندیده باشیم .ما آن موقع ها خیلی شرم و حیا داشتیم خب.
ال آن خیلی وقت از آن موقع ها گذشته است.
پایان قسمت اول